شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد

ساخت وبلاگ
مين اتهام دا وورولسا منه، ائده رسن پاك«گرم تو دوستي، از دشمنان ندارم باك»عزيز «عمومي روابط اداره‌سي»! قورخمام«هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك»بو انتقادچي لارا تكجه سن جواب وئر، چون«اگر تو زهر دهي به، كه ديگري ترياك»!مقام آتين بئله كي مين ميشيك قيليج ياغسا«سپر كنم سرو دستت ندارم از فتراك»سن انتقادلاري تكذيب ائده نده من ده خوشام«وگرنه، هر دمم از هجر توست بيم هلاك»سن اولماسان، مني روزنامه لر كير يخديرسا«زمان زمان كنم از غم- چو گل- گريبان چاك»سئويملي، جان قوهوموم سان، سن ايله من ديري يم«بُوَد صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاك»!بو ژورناليست لره اوز وئرمه، فاكس ائله خبري«به قدر بينش خود هر كسي كند ادراك»بيرين ناشي يا طاماحكار گوره نده، تئز قوناق ائت«كه بر رهِ تو نهد رويِ مسكنت بر خاك»!«به چشم خلق، عزيز آن زمان شود «حافظ»كي «آرش»ه اولا اوستاد، الي الابد حافظ + نوشته شده در شنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 7:6 توسط سیامک آرش آزاد  |  شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 0 تاريخ : پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403 ساعت: 2:50

اي دوست! نفس مي‌كشي آزاد، بس‌ات نيست؟در خواب شود قلب تو گه شاد، بس‌ات نيست؟تزويجِ مجدّد و موقّت كه شد آزادپولدار شود يك سره داماد، بس‌ات نيست؟عمرت، چو تورّم، همه جا رو به ترقي‌ستهفتادِ تو، حالا شده هشتاد، بس‌ات نيست؟مي‌گفت نماينده: شود شهر تو آبادحالا كه شده خانه‌اش آباد، بس‌ات نيست؟چون «بيد» شده قامتِ تو كوته و لرزانديدي دو- سه تا قامت «شمشاد» بس‌ات نيست؟بي‌منّت و خرج كولر و پنكه و غيرهدر جيب تو، هر روز وزد باد، بس‌ات نيست؟آزاديِ گفتار و بيان را نكن انكارهي زيرِ لحافت زده‌‌اي داد، بس‌ات نيست؟«خسرو» نشدي، كامِ تو «شيرين» شود، اماهستي تو شبيه خود «فرهاد»، بس‌ات نيست؟گيرم كه تو را خانه و ويلا و فلان نيستداري تو هفشده رقم اولاد، بس‌ات نيست؟بهتان نزن، آزاديِ ما هست فراواناين در همه جا قيمتِ آزاد، بس‌ات نيست؟از دولت اگر سخت شد ايراد گرفتناز آشپزيِ زن بكن ايراد، بس‌ات نيست؟هرگاه كه مدحيّه و تعريف نوشتيتاييد كند شعر تو «ارشاد» بس‌ات نيست؟اي يار! به بدشانسي اگر لنگه نداري«آرش» به تو عمري شده همزاد، بس‌ات نيست + نوشته شده در شنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 4:22 توسط سیامک آرش آزاد  |  شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 8:55

روْمانتيك ايك، بيزه جؤور ائتسه نازلي يار، سئوه‌ريكتوتاندا، دوْوشانا تاي، قاچسا اوْل نيگار، سئوه‌‌ريكبگنمه‌ريك گؤزه‌لين ساغ – سلامت اوْلسا گؤزوباخاندا، تيرياكي‌لر تك اوْلا خمار، سئوه‌ريكغريبه ملّت‌ايك، اوْغلان! شعورلا يوْخ ايشيميزناغيل‌لا شعره فقط وورغونوق، شعار سئوه‌ريكدئسه خانيم بيزه: «جان!»، تئزجه مشتبه دوشه‌ريكچغير- باغيرلا دئسه گونده: «زهرِمار!» سئوه‌ريكحيات‌دا اوْلسا، بشر سانماريق هُنَر اهليناوْ گون كي جان وئريب، اوْلدو يئري مزار، سئوه‌ريكبير علم اهليني گؤرسك، دؤنوب، دوْداق بوزه‌ريكتوْپ اهلينه ائله‌ييب بوْللو افتخار، سئوه‌ريكاوره‌ك‌ده گيزله‌ ده‌ريك اهل- عيال محبّتينيگؤره‌نده ياد بالاسين، لاپ‌دا آشكار سئوره‌ريكسوپورگه‌چي اوْلا همشهري‌ميز، گيجيك لنه‌ريكغريبه اوْلسا بيزيم شهره شهردار، سئوه‌ريكچوْخ ادّعا ائده‌ريك، وورغونوق گؤزه‌ل مارالاولي يالان دئييريك، ائتمه‌يه شكار سئوه‌ريكسوْنا حامام لارينا، آيدا اللي يوْل گئده‌ريكووجود دا بلكه اوْلا ذرّه‌جه بُخار، سئوه‌ريكگئده‌نده دوكتوره، تئز نومره وئرسه، شك‌لنه‌ريكبئش- آلتي آي ويزيته چكسه‌ك انتظار، سئوه‌ريكنه معرفت؟ نه‌ محبّت؟ بولار تعارف دوروئره‌رسه دوْست بيزه گونده شام- ناهار، سئوه‌ريكسنين‌ده طنزلي شعرين، ياپيشدي «آرش» خان!ولي، كتاب يئرينه پايلاسان «دوْلار» سئوه‌ريك + نوشته شده در شنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 7:4 توسط سیامک آرش آزاد  |  شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 3 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 8:55

قار ياغدي، قارغا ائيليري جؤولان ياواش'>ياواش- ياواشروزگار اسه‌نده، تيتره‌ييري جان ياواش- ياواشيئل سسله‌ننده، سانكي عرب‌ديرع طبيل چاليرهر تيتره‌ديك‌ده، اوْينايير انسان ياواش- ياواشبيزلركي، ياي‌دا پولسوز ايديك، دوْنموش ات يئديكدوْنموش يئيه‌ك بو يوْل‌دا بادمجان، ياواش- ياواشچوْخ غصّه ائتمه، ياي‌دا اگر دريا گؤرمه‌دينقيش گلدي، دريا اوللدو خيابان، ياواش- ياواشقوْرخما گليب دوْموز گيريپي، ائل ناخوْشلاييربير ايل‌ده دؤز، گله‌ر دوا- درمان ياواش- ياواشتبريزده‌كي سوْيوق، يوْل آچيب، چيخسا گؤي‌لرههم «آي« دوْنوب، قالار، همي «كيوان« ياواش- ياواش«گاز» مصرفينده ائيله‌سه اسراف، كسيلسه گاز«ناهيد» گره‌ك گئيه ايكي تونبان ياواش- ياواشيئنسه فشار، يقين كسيلر گاز اوْ دونياداگؤردون جهنّم اوْلمادي سوزان، ياواش- ياواشجنّت‌ده، ياخشي يوْخدو بو گاز- نفت شركتييوْخساع دوْناردي حورايله غلمان، ياواش- ياواشياي فصلي «قير» وئريرديك اگر باشقا اؤلكه‌يهايندي گره‌ك آلاق «گاز» اوْلاردان، ياواش - ياواش«روسيه» وئرسه گاز، يقين اوچ- دؤرد يوز ايل چكه‌ر«بوشهر» تك اوْلار بوتون ايرانع ياواش- ياواش«چين»دن‌ده آلميياق‌كي، دوام‌سيزدير هر زاديوئرسه «كره»- «يوْغورت»، اوْلار «آيران» ياواش- ياواش«آرش» قوْجالميش، ايش‌لري سُرعت‌له گؤرمه‌ييرايستيركي، اوْلسون ائل‌لره قوربان، ياواش- ياواش + نوشته شده در شنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 5:29 توسط سیامک آرش آزاد  |  شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 4 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 8:55

باز باران، موذيانهبا گِل و لايِ فراوانمي‌چكد از سقفِ خانه«يادم آرد روزِ باران»زحمتِ فتّ و فراوانآن همه سگدو زدن در خانه‌ي مستأجري‌مان«تندرِ غرّان، خروشان»«پاره مي‌كرد ابرها را»آب‌هاي هفت دريا جمع مي‌شدرويِ بامِ خانه‌ي مابنده و آبجي منوّرمثلِ موشِ آب كشيدهمي‌دويديم اين ور، آن ورتويِ منزل شد نمايانديگ و تشت و آفتابهكاسه و بُشقاب و تابهقطره‌هاي آب، رويِ زيلويِ فرسوده‌ي ما«رفته رفته گشت دريا»«تويِ اين دريايِ غرّان»خانه‌اي وارونه پيدا!ساعتي ديگر كه باران قطع شد در آسمان‌هاباز هم از رو نمي‌رفت، سقفِ بالايِ سر مااين زمان ديدم كه بابالحظه‌اي از خشم خنديدرو به سويِ سقفِ خانه كرد و غرّيد:من نمي‌گويم كه رويِ كلّه‌ي ما، سايبان باشلااقل مانندِ سقفِ آسمان باش! + نوشته شده در شنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 8:44 توسط سیامک آرش آزاد  |  شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1403 ساعت: 22:01

دلبرّ من هست جانان، يك كمي هم بيشترمي‌كنم قربانِ او، جان، يك كمي هم بيشترتا هفشده دست رختِ نو براي خود خَرَدبنده را مي‌سازد عريان، يك، كمي هم بيشترچون كه مي‌خواهد كند از حقِّ زن دايم دفاعمي‌كشد هر روز قليان، يك كمي هم بيشترآخرِ هر ماه، وقتي بنده مي‌گيرم حقوقمي‌شود يك روزه خندان، يك كمي هم بيشترروزِ بعدش، بس كه اخم و تخم و دعوا مي‌كندمي‌شوم مخلص هراسان، يك كمي هم بيشترلنگه كفش است و ملاغه، هي نثارم مي‌كندضمن آن، فحشِ فراوان، يك كمي هم بيشترارتباط ظالم و مظلوم كرده برقرارچون حديثِ فيل و فنجان، يك كمي هم بيشترمويِ سر تا ناخن پارا كند هر روز رنگمي‌شود طاووسِ الوان، يك كمي هم بيشتررنگِ رويِ بنده هم، از ترس، دايم مي‌پردمي‌شوم چون بيد، لرزان، يك كمي هم بيشتريك كمي هم بيشتر خواهد كه ترساند مرامي‌زند حرف از «مامان‌جان»، يك كمي هم بيشترخانه‌يِ مستأجري‌مان، هست در پايينِ شهرخانه مي‌خواهد به شمران، يك كمي هم بيشتربا حقوقِ كارمندي، مي‌زند حرف از سفرگه سوئد خواهد، گه آلمان، يك كمي هم بيشتربا هواپيمايِ روسي كاش پروازي كندتا كه گردد درب و داغان، يك كمي هم بيشترالغرض، از لطفِ ايشان، بنده از سي سالِ پيشمي‌دهم جان زيرِ پالان، يك كمي هم بيشتربس كن «آرش»! يك كمي انگار مي‌خارد تنتمي‌شوي خيلي پشيمان، يك كمي هم بيشتر + نوشته شده در شنبه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 5:12 توسط سیامک آرش آزاد  |  شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 19:20

عارفان راستین، از ابوسعید ابی‌الخیرگرفته تا مولوی و شیخ‌شهاب‌الدین سهروردی و دیگران «عشق» را نخستینآفریده‌ی حضرت باری‌تعالی شناخته و اصولاً اصلی‌ترین هدف از آفرینش هستی راایجاد عشق و زنده نگاه داشتن آن از ازل تا ابد دانسته‌اند.اینان، آن «امانت» را که دشت‌ها، کوه‌ها، اقیانوس‌ها، آسمان‌ها و حتی ملایکخود را در کشیدن بار آن ناتوان دیده‌اند و تنها انسان شایستگی‌اش را داشتهاست، همان «عشق» می‌دانند و «بلی» گفتن انسان در پاسخ به پرسش «أَلَستُبِربّکُم» را همان تعهد در پذیرایی «عشق» و ادامه دادن «وفا» تعبیر و تفسیرکرده‌اند.در کانون پاک خانواده‌ها نیز «عشق» به سان چراغی مقدس و آتشکده‌ای همیشهروشنایی آفرین و هستی‌بخش است که دل‌ها را جاودانه روشن، گرم و بهاریمی‌کند و اهریمن بی‌وفایی، خیانت و ناراستی را به نابودی مطلق می‌کشاند.داستان‌ها و افسانه‌های عاشقانه بخش‌های بزرگی از ادبیات، بخصوص اشعاراقوام، نژادها و ملت‌های گوناگون جهان را تشکیل داده و موجب آفرینش آثاربسیار زیبا و دل‌انگیزی شده‌اند. آثاری که خواندن و شنیدن آن‌ها، درهایجهانی بسیار زیباتر از بهشت را بر روی دل‌ها و احساس‌های پاک و لطیف هرخواننده و شنونده‌ای می‌گشاید و انسان‌ها را در لذتی آسمانی و اثیریغوطه‌ور می‌سازد.همه‌ی این داستان‌ها و افسانه‌ها، زیبا و روح‌نواز هستند، در این بهشت‌هایساخته شده توسط نیروهای اهورایی روان و ذهن انسان‌ها، اقیانوس‌هایی از نور،صفا، پاکی، عرفان، فداکاری و… موج می‌زند. اما در میان اقوامی که من باادبیات آن‌ها آشنایی دارم، داستان‌های مربوط به ترک‌های اوغوز یک سر و گردنبالاتر از دیگران ایستاده‌اند و در این میان، داستان «دلی دؤمرول» از کتاب «دده قورقوت» واقعاً چیز دیگری است.در ادبیات عاشقانه‌ی عربی و فارسی، شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 19:20

روزي كه آمديم به دنيا يواشكيدر خانه بود غلغله بر پا، يواشكيمي‌زيستيم در دو اتاقِ اجاره‌ايما نيز آمديم همان جا، يواشكيچون نرخ آرد و آب و شكر بود «واقعي»!مادر «كاچي» نكرد مهيّا، يواشكيبا اين اميدِ خام كه شيرين كند دهانتكرار كرد واژه‌اي «حلوا» يواشكي«غير مجاز» بود چون آواز مادرمخواند از برايِ بنده‌ي تنها، يواشكي«خود سانسوري» نمود و به زير لحاف خوانداز بهر من، دو ثانيه «لالا»، يواشكيدر مدرسه، معلمّ من چون كه «نا» نداشتآموخت ذرّه ذرّه «الفبا»، يواشكي«نادار» بود و عايدي‌اش يك حقوقِ كممي‌داد درسِ «دارد» و «دارا»، يواشكيمن خواندم و «ليسانس» گرفتم، ولي چه سود؟شد «شغل» بهرِ من همه رؤيا يواشكيهمسايه‌مان كه بود فراري ز مدرسهيك «دكترا» خريد از «اروپا» يواشكياو «خاويار» خورد و «فلان چيز» و «كنتاكي»اين بنده دارم حسرتِ «شوربا» يواشكيمي‌خندد او كه: «به به از اين بختِ خوش ركاب!»من زار مي‌زنم كه «دريغا!»، يواشكيعمري دويده‌ايم به دنبالِ سايه‌هابوده گناهِ ما سادگي ما، يواشكي«آرش»! دميده‌اي تو فقط از سرِ گشادبرعكس شد به دست تو «سُرنا» يواشكي + نوشته شده در شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 5:14 توسط سیامک آرش آزاد  |  شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 19:20

يارِ من، گاهي محبّت مي‌كند، باور كنيدبنده را غرقِ خجالت مي‌كند، باور كنيداز حقوقم، پولِ توجيبي به مخلص چون دهدصحبت از سهمِ عدالت مي‌كند، باور كنيدچون هدفمند است هم صبحانه، هم ناهار و شاممختصر ناني كرامت مي‌كند، باور كنيدبهر قبضِ تلفن و گاز و فلان و فاضلابجيب ما را پاك غارت مي‌كند، باور كنيدتا كشاند بنده را هر دم به سويِ راهِ راستبا ملاغه، هي هدايت مي‌كند، باور كنيدمسكنِ مخلص، پر از مهر است از الطاف اومثلِ يك موجر، محبت مي‌كند، باور كنيدنه اتاقي كرده جارو، نه غذايي پخته استخوب در اين باره صحبت مي‌كند، باور كنيدمي‌رود هي گل بچيند، از سحر تا شامگاهكم در اين منزل اقامت مي‌كند، باور كنيدهر زمان مي‌آورد اين نازنين از «چين» گلابچون كه از توليد، حمايت مي‌كند، باور كنيدمي‌خرد از پنج قاره ميوه، سبزي، خشكبارلطف بر اهلِ زراعت مي‌كند، باور كنيدچون كه نازش را خريدارم، كند هر دم گرانناز را تعديلِ قيمت مي‌كند، باور كنيدبنده خاطر جمع هستم، يار با اين كارهاخانه را يك باره جنت مي‌كند، باور كنيداين نگار نازنين، با اين همه لطف و صفاكم كم «آرش» را بدعادت مي‌كند، باور كنيد + نوشته شده در شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ ساعت 4:40 توسط سیامک آرش آزاد  |  شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 13:16

خانمي كه تنها در يك دوره‌ي مقدماتي 15 روزه‌ي آموزش روزنامه‌نگاري شركت كرده بود و به غير از اين، هيچ تجربه‌ي عملي در روزنامه‌نگاري و مديريت نداشت، يك دفعه آمد و به عنوان «مدير داخلي» معرفي شد.اين دوشيزه خانم، اعتقاد عجيبي به قاطعيت داشت، ولي به دليل جوان و بي‌تجربگي، تفاوت ميان «قاطعيت» و «قاتليت» را نمي‌دانست و خيال مي‌كرد براي زهرچشم گرفتن، بايد آدم‌ها را بكشد تا گربه‌ها بترسند!بدون اينكه چيزي بداند و يا پيشنهاد بهتر و اصولي‌تري داشته باشد، از همه چيز ايراد مي‌گرفت و چون انتخاب، ويرايش و نوشتن بيش‌تر مطالب بر عهده‌ي من بود، با من بيش‌تر از همه درگير مي‌شد و سر و صدا به راه مي‌انداخت و در ميان آن همه سر و صداي هر روزه، تنها تكيه كلامي كه هر روز بيش‌تر از ده بار تكرار مي‌كرد اين بود كه «چشم‌تان را خوب باز بكنيد و طرف خودتان را درست بشناسيد. من «ضدمرد» هستم و تلاش خواهم كرد آقايان را از اين‌جا فراري بدهم.»خانم «مدير داخلي» هر روز چندين و چند بار ادعا مي‌كرد كه خانم‌ها از هر لحاظ شايسته‌تر از آقايان هستند. براي اثبات ادعاهايش هم، هميشه نام‌هايي مانند «گردآفريد»، «پروين اعتصامي»، «ماري كوري» و اين‌ها را به ميان مي‌آورد و هميشه هم مي‌گفت كه مردها از زمان‌هاي پيش از تاريخ به زنان زور گفته و ستم كرده‌اند و حالا، ايشان مي‌خواهد انتقام‌هاي صدها هزار ساله را از كاركنان مرد روزنامه بگيرد!آقايان همكار، عاقل‌تر از آني بودند كه در مقابل اين سر و صداهاي بيهوده، واكنشي از خودشان نشان بدهند. آنان، با خونسردي تمام سرشان را پايين مي‌انداختند و كارهاي خودشان را انجام مي‌دادند ولي من، گاهي خسته و عصباني مي‌شدم و برايش قسم مي‌خوردم كه گردآفريد، پروين و مادام كوري را مي‌شناسم و نسبت به آن‌ها احتر شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 13:16