شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد

متن مرتبط با «تابستان» در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد نوشته شده است

تابستان آمد=== شعر طنز حمید آرش آزاد

  • بهارِ روح‌افزا رفت و، آمد فصلِ تابستانچه فصلي كه، در او بارد ز افلاك آتشِ سوزانچه فصلي كه، جهنم پيشِ رويش يك الف بچه استكند آتش از او دريوزه هر دم مالكِ نيرانچنان فصلي كه گرمايش اگر ره يافت بر دوزخزند تاول تنِ ثعبان و افعي مي‌شود بريانچنان فصلي كه در ييلاق هم با برّه گويد ميش:«مراقب باش، چون جوشيده شيرم داخلِ پستان»هر آن كس بود بي‌دردِ مرفّه (شايد هم برعكس)شتابيده‌ست با جت سويِ نيس و وارنا و كانوگر نيمه مرفّه بود و كم درد، اين زمان، بي‌شكبه يك نحوي كشانده خويش را تا رشت با پيكانولي گر كارمندي بود مثل بنده دون پايهچو بيبي، از پيِ بي‌چادري مانده‌ست در تهرانچو فصلِ امتحان بگذشت و آمد تير مه، ناگاهبه يك دم بسته شد دربِ دبستان و دبيرستانبرايِ صرفِ اوقاتِ فراغت، بچه‌ها، ناچاربه قدرِ وسع خود، كردند اقداماتكي شايانمنوچِ از بهرِ تكميل زبان شد عازمِ لندنپي درمانِ جوشِ صورت، اندي رفت تا آلمانغلام و زلفعلي و قوچعلي و عيني و زينالبه زور التماس، آخر پادو گشتند در دكّانزي زي از ظهر تا شب غوطه‌ور شد داخلِ استخردرونِ طشت، زهرا شست رختِ ده نفر انسانبتول از فرطِ گرما پخت در پسكوچه‌هايِ شوشبتي با بنزِ كولردار، ويراژ داد در شمرانز گرما منبسط گردد همه چيز جهان آريكش آمد وزنِ شعرِ بنده هم، همچون كِش تنبان + نوشته شده در شنبه نهم تیر ۱۴۰۳ ساعت 5:29 توسط سیامک آرش آزاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها