شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد

متن مرتبط با «نوروز» در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد نوشته شده است

عمو نوروز... توجه: لطفاً با آهنگ «نيش‌ ناش، نيناناش...» به همراه مخلفات مربوطه خوانده شود حميد آرش‌آ

  • يك بار دگر رفت زمستان، عمو نوروزبرخيز و بيا، تند و شتابان، عمو نوروزسهميّه‌يِ نوروزيِ بنزين چو ندادندبا باد بيا جانبِ ايران، عمو نوروزطيّاره گران است، قطار و اتوبوس هممنّت بكش از گيوه‌ي ارزان، عمو نوروزدادند حقوق، عيدي و پاداش و مواجبشد پانصد هزار و دو- سه تومان، عمو نوروزبا اين همه ثروت، چه كنم گر نروم منيك ماه به دانمارك و به آلمان، عمو نوروز؟!البتّه به همراهِ زن و بچه و غيرهتا خوش گذرد بر من و ايشان، عمو نوروزهي نشر اكاذيب نكن، شايعه پرداز!هر لحظه نگو هرزه و هذيان، عمو نوروزاصلاً چه كسي گفته: براي «فاطي» اين پولحتّي نشود قيمتِ «تُنبان» عمو نوروز؟!اين حرف دروغ است كه زيرِ خطِ فقريميا اين كه رسيده‌ست به لب، جان، عمو نوروزبا اين همه پولي كه به ما گشته كرامتهستيم از اشراف و از اعيان، عمو نوروزامسال غمي نيست كه صد ميليون و انديباشند به من يك سره مهمان، عمو نوروز«نفت» است سر سفره، هر اندازه بخواهندهمراهِ شعارات فراوان، عمو نوروزيك عالمه وعده، دو- سه ميليارد نصيحتالبتّه به دست آمده آسان، عمو نوروزداريم كلم سنگيِ اعلا، آناناس چيست؟موز نيست اگر، هست بادمجان، عمو نوروزالبتّه فقط خواهشم اين است ز مهمانهرگز نشود زار و هراسان، عمو نوروز!كمبود نداريم، بيا تا كه ببينيهر چيز فراوان شده الآن، عمو نوروزهر شهر كه بيني، شده پُر دود هوايشچون خودروِ ملّي دهد احسان، عمو نوروزهر لحظه شعار است كه ريزد به سرِ ماهر دم برسد وعده چو باران، عمو نوروزچون ميش و بُز و غيره گران در اينجا«آرش» بكند جان به تو قربان، عمو نوروز + نوشته شده در جمعه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 11:25 توسط سیامک آرش آزاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نوروز آمد، خوش آمد!؟ شعر طنز حمید آرش آزاد

  • «ابر آزاري بر آمد، باد نوروزي وزيد»يعني: اي ياران! به راه افتاده باز عيد سعيدعيد امسال ما، صد و هفتاد تومان شد، بجنببايد اكنون تلفن همراه و بنز نو خريد!جا براي حاج فيروز و عمو نوروز نيستچون كه بيست و شش نفر مهمان ز شهرستان رسيدميهمانا! شربت و نوشابه مي خواهي چه كار؟آب سالم را بنوش و لعنتي بكن بريزيد!گر جواني ديپلمه همسر گرفت اين روزها«بار عشق و مفلسي را هر دو مي بايد كشيد»بي گمان، اين چند روزه ورشكست ات مي كنندعيدي و شيريني و آجيل و ديد و بازديدهر كسي شد با خبر از قيمت كفش و لباسلاجرم برق سه فاز از كلّه‌اش فوراً پريديا كه در بوتيك از پيراهني پرسش نمودرفت بيرون و دگر پشت سر خود را نديدديو بي رحم گراني، وه! چه غوغا مي كندخون مفلس مي مكد هر لحظه اين ديو پليدكس نمي داند بر «آرش» اين شب عيدي چه رفت«اين قدر دانم كه از شعر ترش خون مي چكيد» + نوشته شده در شنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 11:22 توسط سیامک آرش آزاد  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها