«بهار آمد به صحرا و در و دشت»
زدم يك دور در بازارها گشت
در آن اول حقوق و عيديام رفت
دوباره پيشِ «نُه» مانده گرو «هشت»
*
«بهار آمد، گل آمد، چيدني شد»
سر و وضعِ عجيبم، ديدني شد
كُت و شلوارِ كُهنه پشت و رو گشت
شده كوچك، ولي پوشيدني شد
*
بهار، بوي گلاب و عنبر آورد
به جيبم هر چه پول بود، پر در آورد
به جانِ خاله جانم، خرجِ اين عيد
زمينم زد، بابايم را درآورد
*
بهار آمد، گل آمد دسته دسته
دو تا مهمان تويِ خانهم نشسته
به شيريني چنان كردند حمله
كه ميوه سكته كرد، افتاد پسته
*
بهار آمد به كوي و شهر و شهرك
عجب بود اين بهارِ نو، مبارك!
چنان بيپول هستم من در اين ماه
كه بر مردِ گدا هم ميدهم چك
*
بهار آمد، زند گل باز لبخند
شده يارانههايِ ما «هدفمند»
هنوز از سالِ نو نگذشته يك ماه
ندارند اين دل و تنبانِ من، بند
*
بهارآمد همه "سبز" است صحرا
از اینجا تا سمرقند و بخارا
نمی دانم چرا در شهر تهران
نمی سازند با سبزی مدارا؟!
+ نوشته شده در دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 7:44 توسط سیامک آرش
آزاد |
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 0:28