عارفان راستین، از ابوسعید ابیالخیرگرفته تا مولوی و شیخشهابالدین سهروردی و دیگران «عشق» را نخستینآفریدهی حضرت باریتعالی شناخته و اصولاً اصلیترین هدف از آفرینش هستی راایجاد عشق و زنده نگاه داشتن آن از ازل تا ابد دانستهاند.اینان، آن «امانت» را که دشتها، کوهها، اقیانوسها، آسمانها و حتی ملایکخود را در کشیدن بار آن ناتوان دیدهاند و تنها انسان شایستگیاش را داشتهاست، همان «عشق» میدانند و «بلی» گفتن انسان در پاسخ به پرسش «أَلَستُبِربّکُم» را همان تعهد در پذیرایی «عشق» و ادامه دادن «وفا» تعبیر و تفسیرکردهاند.در کانون پاک خانوادهها نیز «عشق» به سان چراغی مقدس و آتشکدهای همیشهروشنایی آفرین و هستیبخش است که دلها را جاودانه روشن، گرم و بهاریمیکند و اهریمن بیوفایی، خیانت و ناراستی را به نابودی مطلق میکشاند.داستانها و افسانههای عاشقانه بخشهای بزرگی از ادبیات، بخصوص اشعاراقوام، نژادها و ملتهای گوناگون جهان را تشکیل داده و موجب آفرینش آثاربسیار زیبا و دلانگیزی شدهاند. آثاری که خواندن و شنیدن آنها، درهایجهانی بسیار زیباتر از بهشت را بر روی دلها و احساسهای پاک و لطیف هرخواننده و شنوندهای میگشاید و انسانها را در لذتی آسمانی و اثیریغوطهور میسازد.همهی این داستانها و افسانهها، زیبا و روحنواز هستند، در این بهشتهایساخته شده توسط نیروهای اهورایی روان و ذهن انسانها، اقیانوسهایی از نور،صفا، پاکی، عرفان، فداکاری و… موج میزند. اما در میان اقوامی که من باادبیات آنها آشنایی دارم، داستانهای مربوط به ترکهای اوغوز یک سر و گردنبالاتر از دیگران ایستادهاند و در این میان، داستان «دلی دؤمرول» از کتاب «دده قورقوت» واقعاً چیز دیگری است.در ادبیات عاشقانهی عربی و فارسی،, ...ادامه مطلب