ماجرای آن نیابت داود هوشنگ روشنک

ساخت وبلاگ

فصل اول :

خاطرم هست سال 1372 بود انشای خوبی داشتم (از دوران راهنمایی هم عامل و ضامن اخراج شدنم از کلاس انشاهایم بودند و موضوعاتشان !!!) عشق مطبوعات و نشریات بودم . چند کلمه ای انگلیسی می دانستم و گه گداری با ته مانده پول تو جیبی iran news می خریدم و کیفش را می کردم . گاهی با شوق مطلبی می نوشتم و با پست به مقصد نشریه ای ارسال می کردم. هنوز به خاطر دارم در لابلای نامه های رسیده ی اطلاعات هفتگی ، میثاق ، کارو کارگر و فجر آذربایجان و ارک و ....... دنبال اسم خودم بودم. گاهی شعری از من چاپ و می شد و گاهی بخشی از نوشته ای. خاطرم هست همان سال هفته نامه ی امید جوان مطلبی از من درباره ی سینماهای استان را در صفحه ی اول چاپ کرد. مست از این موفقیت بودم که بعد از جلسه ی شعر انجمن ادبی تبریز با حمید آرش آزاد آشنا شدم. مگر می شود ؟ باور نمی کردم، کسی که نامش را در صفحات گل آقا می دیدم و شعرهایش را زمزمه می کردم از نزدیک ببینم. - این حس را سالها قبل در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تجربه کرده بودم با کیهان بچه ها و نام و عظمت عبدالمجید نجفی که اسم و داستان هایش را بارها دیده بودم و وقتی خودش را می دیدم مبهوتش شدم. -

با او به گفتگو ایستادم، به گرمی سخن می گفت ولابلای حرفهایش مثالی می آورد و مصداقی از شاعران متقدم و متاخر، از ساتیرا حرف می زد از ادبیات طنز در فرانسه ، از میرزا علی اکبر صابر و میرزا علی معجز شبستری سینه ای پر از شعر داشت .....

امید جوان را تقدیمش کردم با حس دانش آموزی که انشایش را تقدیم می کند.

فصل دوم:

بهرام توفیقی و سیامک آرش آزاد بهترین دوستان مطبوعاتی منند . (همچنان که تا امروز هم همینطور است)در جرگه مطبوعاتم و درگیر و دار سخن نگاران طوبی و هفته نامه نقیب و ماهنامه صنعت و معدن ، کارمان شده مطلب و مقاله و سرمقاله ، گاهی هم آگهی و رپرتاژ و ویژه نامه. در تکاپوی فرهنگ و رسانه و نان و نام ، دیدارهایی داریم و گفتگوهایی و حتا وعده های صبحانه و نهاری (البته من همیشه میهمانم )حالا به غیر از شعرها و نوشته ها از حمید آرش آزاد کتابهایی به یادگار دارم و دست خط هایی و خاطراتی هم .

آن ایام چند بار شماره همراهم را عوض کردم (چون متعلق به اداره یا موسسه محل کارم بودند) یک روز عصر استاد آرش آزاد به من زنگ زد. سلام و احوالپرسی کردیم . گفت گوشی را نگه دار من دو رکعت نماز بخوانم و برگردم . گفتم چرا بعد از نماز زنگ نزدید. شما نماز بخوانید من بعدش تماس می گیرم . گفت این مثل نماز آیات است الان واجب شد . نماز شکر است برای اینکه طی سه ماه گذشته شماره ات را عوض نکرده ای!!!

فصل سوم:

به لطف معلم ارجمند و ادیب توانمند جناب مصطفی قلیزاده (رییس اسبق حوزه هنری استان) و در معیت دوست نویسنده و استاد ارجمندم جناب محمد رمضانی ، مسئول دفتر نشست های ادبی حوزه هنری شدم. آن روزها در تهران جلسات در حلقه رندان برگزار می شد. تصمیم به برگزاری شب شعر طنزی گرفتیم . کم کم کارها قوت گرفت و شد شب شعر "زنجفیل" همه پای کار آمدند. اساتیدی که سال ها تجربه و حضورشان در این عرصه راهگشا بود. مختارصدرمحمدی، محمد رنجی، جلال محمدی، ایوب شهبازی و.... شاعرانی از تبریز ، تهران، ارومیه و جمهوری آذربایجان آمدند و کتابی دوزبانه ترجمه و چاپ شد. این برنامه نقطه شروع برگزاری جلسات شعر طنز و راه اندازی دفتر طنز حوزه هنری آذربایجان شرقی شد. اساتیدی چون استاد حمید آرش آزاد ، مجید صباغ ایرانی (یالقیز)، حمید سخامهر، علی عطاییه(نجاراوغلو) تجلیل شدند و شبی به یادماندنی در ذهن ها ماند.

بعد از خاتمه مراسم خسته از چند هفته کار تقریبا شبانه روزی برای این برنامه به خانه رفتم. شب استاد آرش آزاد زنگ زد و خستگی چند روزه را فراموش کردم. می گفت آرزوی چندین و چند ساله من چنین برنامه ای بوده و اینکه مراسمی مختص شعر طنز برگزار شود.

بعد ها به لطف ایشان جشنواره شعر طنز را در 15 بهمن سال 1386 برگزار کردیم.بخشی از خبر منتشر شده درباره این جشنواره چنین است:

هیئت داوران این جشنواره متشکل از ناصر فیض، حمید آرش آزاد و داود هوشنگ روشنک با تاکید بر این نکته که در بررسی آثار به وجه انتقادی و سازنده طنز در امور اجتماعی و فرهنگی نظر داشته‌اند،‌ اعلام کردند: مردم ایران به خصوص ساکنان آذربایجان همیشه طبعی غنی در طنزپردازی داشته اند و در میان این مردم نکته سنج و نکته آفرین ‌از صحبتها و شوخیهای دوستانه و خانوادگی تا مسائل اجتماعی و مبارزات سیاسی، طنز گاهی به صورت شبچره و نقل محفل به مجلس آرایی پرداخته و زمانی حالت سلاحی بران به خود گرفته است.

داوران همچنین با اشاره به تجلی تجارب و تلاش طنزپردازان تاریخ معاصر آذری زبان‌ها - از صدر مشروطه تا زمان حاضر - درآثارنویسندگان امروزتصریح کردند: تشکیل جلسات ماهانه شعرطنز،‌تشکیل انجمن شاعرا ن طنزپردازوانتشارنشریه‌ای برای معرفی وارائه آثارونیزادامه یافتن فعالیت این نویسندگان ضروری است.

هیئت داوران در پایان با یادآوری این نکته که قابلیت های زبان فاخر ترکی فراتر از آثار حاضر در جشنواره بوده است، برگزیدگان جشنواره را به شرح زیر اعلام کردند:

نفر اول، حسین طهماسب پور شهرک (میرزا) به خاطر شعر "یازما"

نفر دوم، علی عطائیه (نجار اوغلو) به خاطر شعر "‌غم یئمه"

نفر سوم، محمد رحیمی (تبریزلی ممی) به خاطر شعر"قان آزمایشی"

همچنین میر حسینقلی ریاحی فر از شهرستان مرند به خاطر شعر "بوشهرده"،عباس شبخیزبه خاطرشعر "ملت اولوبازدی"،حبیب محسنی به خاطرشعر "قارابخت"، صمد مرادی از کرج به خاطر شعر "باشی کتیره لی اوغلان" و احمد صادقی از زنجان به خاطر شعر "تای دییشیک" شاعران تقدیر شده این جشنواره معرفی شدند.

جشنواره شعر طنز آذری زبان‌های کشور به کوشش حوزه هنری آذربایجان شرقی امروزدرتبریزبه کارخودخاتمه داد.

فصل چهارم:

چند وقتی بود محل خدمتم را از حوزه هنری به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تبریز انتقال داده بودم، در این سازمان هم شاعری روزنامه نگار به نام جناب سید قاسم ناظمی مدیر عامل بود و برگزاری برنامه هایی مانند: نشست های صبح رسانه و جشنواره تابستانی باعث نزدیکی هنرمندان به این مجموعه شده بود. بعد از برگزاری جشنواره ملی خط سوم قرار شد ویژه برنامه ای به نام شب طنز تبریز برگزار شود. نام این برنامه " زعفران چایی" انتخاب شد. استاد آرش آزاد آن روزها هر از گاهی دلتنگ استراحت در بیمارستان می شد و خلوت بخش و آی سی یو بیمارستن را به هیاهوی شهر ترجیح می داد. قرار بود روز قبلش از بیمارستان مرخص شود. برای حضور دوباره اش در مراسم برنامه ها ترتیب داده بودیم. ظهر به سیامک زنگ زدم تا مقدمات حضورشان را فراهم کنم. گفت مسئولیت شعرخوانی و صحبت استاد آرش آزاد به من محول شده است. استاد گفته بود تنها کسی که می تواند و اجازه دارد به جای من و به نام من شعر بخواند داود هوشنگ روشنک است.

زعفران چایی شروع شده بود، استاد یالقیز، استاد کریمی مراغه ای و تنی چند از شاعران و طنز نویسان جوان شعرخوانده بودند. مجری مراسم نام استاد حمید آرش آزاد را اعلام کرد. من به خود لرزیدم. قرار بود پا جا پای چه کسی بگذارم؟ به رایت چه کسی بایستم؟ از حنجره چه کسی شعر بخوانم ؟؟؟؟

احساس می کردم باری به سنگینی تمام حاضران و ساختمان سالن را بر دوش دارم اما به این لطف و اعتماد استاد خرسند بودم.... پله های سن را بالا رفتم و پشت تریبون ایستادم ........ !!!

+ نوشته شده در دوشنبه نهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 15:19 توسط سیامک آرش آزاد  | 

شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 3:53