وقوع جنگ جهاني دوم، به پا خاستن اقوام مختلف ايراني براي به دست آوردن نوعي خودمختاري براي خود، از جمله در آذربايجان و كردستان، نهضت ملي شدن نفت، دخالتهاي انگلستان و شوروي سابق، ترورهاي سياسي، فعاليتهاي حزبها و گروههاي گوناگون، جواني و بيتجربگي محمدرضا شاه پهلوي و... موجب شده بودند رژيم شاهي نتواند كشور و مردم را به طور كامل كنترل بكند و نشانههايي از آزادي ـ در واقع آنارشيسم ـ در همه جاي كشور به چشم ميخورد. طبيعي است كه در چنين اوضاعي، مطبوعات بيشماري هم به وجود ميآمدند و انتشار مييافتند كه هر كدام، ساز خودشان را ميزدند و...
همهي رژيمهاي ديكتاتوري در همه جاي جهان، از بيداري و آگاهي مردمان خود وحشت دارند و بيشترين تلاشها را به كار ميبرند تا جامعه را در تاريكي مطلق بيخبري و سكوت فرو ببرند و چون كتاب، مطبوعات، سينما و... هر كدام ميتوانند در صورت درك وظيفهي انساني و تاريخي خود جامعه را بيدار و آگاه بسازند، بنابراين حاكميتهاي ديكتاتوري و تماميتخواه، شديدترين و ترسناكترين سانسورها را اعمال ميكنند و تنها به كتابها، مطبوعات و يا فيلمهاي طرفدار خود ـ و يا لااقل خنثي و بيبو و خاصيت ـ اجازهي فعاليت ميدهند.
رژيم پهلوي در زمان محمدرضا خان، تا اواسط سال 1332 قادر به اعمال شديد و كامل سانسور عليه مطبوعات نبود و تنها گروههاي لومپن و چاقوكش را به سراغ گردانندگان آنها ميفرستاد كه بزنند و بسوزانند و نابود بكنند. اما از 32 به بعد، ترسناكترين سانسورها در ايران برقرار شد كه جريانش را همگان ميدانند.
از 32 به بعد، تنها مطبوعاتي در ايران انتشار مييافتند كه صاحبان و مديران آنها به طور صددرصد وابسته به رژيم شاهي بودند و از «ساواك» دستور ميگرفتند و اطاعت ميكردند. اما باز هم رژيم از مطبوعات ميترسيد.
در نيمهي دوم دههي 40 يك دفعه رژيم متوجه شد كه افرادي مانند «صمد بهرنگي»، «بهروز دهقان»، «خسرو گلسرخي»، و ديگران با داستانها، مقالات، شعرها، و ساير مطالب پرراز و رمز، مطالب خود را در برخي مطبوعات به ظاهر غيرمعروف و كمتيراژ به چاپ ميرسانند و چون هم مديران اين قبيل مطبوعات و هم مأموران سانسور، آن اندازه سواد و معلومات ندارند كه معناي راز و رمزها و سمبلهاي سياسي و اجتماعي را بفهمند، اين قبيل مطالب در برخي مطبوعات به چاپ ميرسد.
رژيم شاهي در آن زمان تنها چارهي خود را در اين ديد كه تعداد مطبوعات را تا حداقل ممكن كاهش بدهد و به همين دليل بود كه تصميم گرفت از انتشار تعدادي از نشريات سراسري و بسياري از مطبوعات محلي و استاني جلوگيري بكند. اما چون خودش هم ميدانست كه مديران و صاحبان اين مطبوعات آزاديخواه، ضدشاه و دشمن رژيم نيستند و فقط افراد زرنگ و مبارز از كمسوادي اينان استفاده كرده و مطالب خود را به نوعي به چاپ ميرساندند، بنابراين صاحبان و مديران اين نوع جرايد را قانع كردند كه امتيازهاي خودشان را به دولت بفروشند. البته پولهاي نسبتاً كلاني هم پرداخت كردند و علاوه بر خود مديران و صاحبان امتيازها، حتي به كاركنان آنان نيز مبالغي به عنوان «حق پايان كار» دادند.
روزنامهاي كه پدر مرحوم مدير روزنامهي معروف شهر ما انتشار ميداد، يكي از همين روزنامهها بود كه آن مرحوم بالاخره مبالغ نسبتاً بالايي گرفت و امتياز آن را به دولت پهلوي فروخت.
مدير مرحوم آن روزنامه در سالهاي مربوط به نهضت ملي شدن نفت، براي مدتي ژست «مبارزه» به خودش گرفت و به ظاهر طرفدار مرحوم آيتالله كاشاني ـ و اندكي نيز دكتر محمد مصدق ـ جلوه نمود. اما با اندكي دقت در همان مطالب به ظاهر طرفداري از آيتالله كاشاني و مصدق، به آساني ميتوان فهميد كه نه «حب» آن بزرگواران مبارز، بلكه «بغض» عليه شوروي سابق موجب چاپ اين مقالات ميشد. اما در سالهاي بعد ...؟!
مدير فعلي روزنامه كه تقريباً از اوايل دههي 70 نشريه را با همان نام سابق منتشر ميكند، با اين خيال كه بسياري از مردم از جريان فروش «مرضيالطرفين» امتياز روزنامه خبر ندارند و آنهايي هم كه ميدانند، صدايش را درنميآورند، در اينجا و آنجا ادعا ميكند كه پدر مرحومش يك مبارز نستوه عليه شاه بوده و مطالب ضدرژيمي در نشريهاش چاپ ميكرده و به همين دليل، خود محمدرضا شاه «شخصاً» فرمان توقيف روزنامه را صادر كرده است! در حالي كه با مراجعه به آرشيو روزنامه، انسان ميبيند كه چه چاپلوسيها و تملقهاي جانانهاي نثار قدوم مبارك (!) شاه، فرح، وليعهد و... كردهاند!
+ نوشته شده در یکشنبه سوم دی ۱۴۰۲ ساعت 7:16 توسط سیامک آرش آزاد |
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 13:54