باز هم اين يارِ نالوطي، دلِ واموندهمو خون كرد
باز هم گيسهاشو زد شونه، دلِ مارو پريشون كرد
اتولِ عشقو كوبيدش به گلگيرِ دلِ مخلص
اتاق و شاسي مارو حسابي درب و داغون كرد
خودش ليلي صفت پيچيد به كويِ بيوفاييها
حاجيتو قال گذاشت از بس، خل و چل، مثل مجنون كرد
از اون وقتي كه جا خوش كرد تو ويلايِ شمال شهريش
مارو، مجنون صفت آوارهي دشت و بيابون كرد
زمونِ نومزدي، حرفاي خوب خوب تويِ گوشم خوند
وليكن خيلي زود از خام شدن مارو پشيمون كرد
خودش ويلا خريد و بنزِ شونصد، پاترولِ خوشگل
مارو مستأجرِ بيغوله در اطرافِ تهرون كرد
به دستِ راستِ او هستش موبايل و، دست چپ فرمون
ولي اين چاكر و با دستِ خالي، زار و ويلون كرد
خودش راس بود، ولي از دندهي چپ شد بلند هر روز
كمي تا قسمتي آزاديِ مخلص رو لاجون كرد
خلاصه، اين نگارِ بيوفا و راس گرايِ ما
از اون اوّل منِ سرگشته رو در عشق مغبون كرد
+ نوشته شده در شنبه نهم دی ۱۳۹۶ساعت 14:14 توسط سیامک آرش آزاد |
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:38