آن موتور داري كه كيفِ بنده را قاپيده است
گوييا در ظلمتِ شب، گربه را خز ديده است
چون كه كيفِ چرميام زيبا و شيك و پيك بود
ظاهرِ زيبايش آن بيچاره را گوليده! است
حتم دارم ساعتي لبخندِ پيروزي زده
بعد از آن، لبخند رويِ صورتش ماسيده است
همچو ماست تازه، شيرين بود اوّل كامِ او
بعدِ يك ساعت، چو دوغِ ماندهاي ترشيده است
من يقين دارم كه وقتي باز كرده كيف را
آن زمان فهميده كه، اين دفعه را چاييده است!
ـ «اين چنين كيفِ قشنگي، پس چرا خالي ز پول؟!»
از تعجب، شاخها روي سرش روييده است
كاهداني بود كيفم، ظاهرش امّا چو قصر
دزدِ ناشي، كاه را جايِ پلو بگزيده است
داخلِ كيفم سجل بود و سه ـ چارتا شعرِ طنز
لابد آن يارو به شعر و ريشِ من خنديده است
قافيه هر چند تكراري شد، امّا اي حريف
كي كسي در كيفِ شاعر پول و مولي ديده است؟
تازه آن هم شاعري كه در همان آغازِ برج
همسرش از بوستانِ كيف او گل چيده است؟
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 14 آبان 1397 ساعت: 13:37