بنشين برلبِ اين جوى،
و يا اصلاً رود.
بى خيالات كلامِ شاعر،
كه به تو مىگويد:
«گذر عمر ببين»
داخلِ جوى و يا رود، در اين شهر بزرگ،
ديدنى بسيار است.
هر كه اينجا دو - سه ساعت بنشيند بيكار،
درس عبرت گيرد!
×××
مثلاً:
سالها پيش در اين جوى، دو تا موشِ ضعيف،
بى جهيزيّه و بى خرج و برج،
كاملاً ساده و بى تشريفات،
دل به هم داده و هم قلوه گرفتند از هم،
و عروسى كردند،
حال،
اين همه موشِ قوى هيكل و بسيار زياد،
كه پلنگانِ دليرند به جنگِ گربه،
حاصلِ آن عشقاند!
پس بدان،
هر كجا هست فعاليّت جدّى و زياد،
حاصلش هست فراوان و بسى هم مرغوب!
×××
يا،
همين كهنه پلاستيك و زباله،
همگى،
مىدهد درس به ما،
اين همه مىگويند:
روزگارى، تو فقط هستهى گيلاس و هلو،
يا به عنوان مثال،
تكّهاى طالبى و پوستِ خيار
خربزه، يا كه انار،
توىِ اين آبِ روان مىديدى.
ليك حالا بينى
نايلون و كهنه پلاستيك و فلان،
و به خود مىبالى،
كشورت صنعتى است!
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 14:13 توسط سیامک آرش
آزاد |
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 14:56