بر لبِ جوى نشين و...! شعر طنز حمیدآرش آزاد

ساخت وبلاگ

بنشين برلبِ اين جوى،

و يا اصلاً رود.

بى خيالات كلامِ شاعر،

كه به تو مى‏گويد:

«گذر عمر ببين»

داخلِ جوى و يا رود، در اين شهر بزرگ،

ديدنى بسيار است.

هر كه اينجا دو - سه ساعت بنشيند بيكار،

درس عبرت گيرد!

×××

مثلاً:

سال‏ها پيش در اين جوى، دو تا موشِ ضعيف،

بى جهيزيّه و بى خرج و برج،

كاملاً ساده و بى تشريفات،

دل به هم داده و هم قلوه گرفتند از هم،

و عروسى كردند،

حال،

اين همه موشِ قوى هيكل و بسيار زياد،

كه پلنگانِ دليرند به جنگِ گربه،

حاصلِ آن عشق‏اند!

پس بدان،

هر كجا هست فعاليّت جدّى و زياد،

حاصلش هست فراوان و بسى هم مرغوب!

×××

يا،

همين كهنه پلاستيك و زباله،

همگى،

مى‏دهد درس به ما،

اين همه مى‏گويند:

روزگارى، تو فقط هسته‏ى گيلاس و هلو،

يا به عنوان مثال،

تكّه‏اى طالبى و پوستِ خيار

خربزه، يا كه انار،

توىِ اين آبِ روان مى‏ديدى.

ليك حالا بينى

نايلون و كهنه پلاستيك و فلان،

و به خود مى‏بالى،

كشورت صنعتى است!

+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 14:13 توسط سیامک آرش آزاد  | 

شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : okhtai بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 14:56